loading...

قلب بی درد

داستان ایثار

بازدید : 354
پنجشنبه 28 آبان 1399 زمان : 8:38

سلام و صبح بخیر.

از اونجایی که داستانم تموم شده و حیفم اومد که این وبلاگ همین طوری بمونه و خاک بخوره تصمیم گرفتم درباره‌ی چیزی که این روزا خیلی ذهنم و مشغول خودش کرده بنویسم.

پارسال ، قبل از اومدن این کرونای لعنتی که برای دیدن پدر و مادر و خانواده به تهران رفته بودیم، اخه من تهرانی هستم و چند سالی هست که ساکن مشهد شدم. مشهد یه جورایی شهر اقامونه، رفتیم و یه سری هم به یکی از دوستای دانشجویی علی ( همون اقامون)زدیم. نشستم با خانمش به صحبت و خانمش هم که مثل اقاش خانم تحصیل کرده و با کمالاتی بود خیلی زود و بی مقدمه شروع کرد که گفتن که بعد از تولد پسرش خیلی فکر کرده که چی کار کنه ، چی کار نکنه که با مجموعه‌‌‌ای با نام تدبر در قران اشنا شده.

خلاصه کلی حرف زد و کتابش نشون داد و اینقدر گفت تا منم کنجکاو شدم که این چیه که رقیه خانم اینقدر ازش حرف می‌زنه و مدام ذهنش تو مطالب و مفاهیمش غرق شده که حتی من میهمان رو هم غنیمت دیده تا درباره س حرف بزنه.

من گفتم من تو مشهد همچین جاهایی رو سراغ ندارم و .... اونم یه سری شماره گذاشت جلوم و گفت زنگ بزن و بپرس.

خلاصه این بود اغاز اشنایی من با تدبر در قران.

یه مدت خیلی جدی نبود برام ، ولی کم کم دلم رفت که برم دنبالش و زنگ زدم و پرسیدم و یه کانال مربوط به همین پیدا کردم و بالاخره قضیه برام جدی تر شد.

اما از بخت بد من وقتی بکی دوجلسه بیشتر نبود که تو جلساتش شرکت می‌کردم سر و کله‌ی این کرونا پیدا شد.

ولی تو جلسات انلاین ماه رمضان شرکت کردم و این بود شروع یه راه تازه برای من .

میله های ناهموار در ژیمناستیک
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی