سلام و صبح بخیر.
از اونجایی که داستانم تموم شده و حیفم اومد که این وبلاگ همین طوری بمونه و خاک بخوره تصمیم گرفتم دربارهی چیزی که این روزا خیلی ذهنم و مشغول خودش کرده بنویسم.
پارسال ، قبل از اومدن این کرونای لعنتی که برای دیدن پدر و مادر و خانواده به تهران رفته بودیم، اخه من تهرانی هستم و چند سالی هست که ساکن مشهد شدم. مشهد یه جورایی شهر اقامونه، رفتیم و یه سری هم به یکی از دوستای دانشجویی علی ( همون اقامون)زدیم. نشستم با خانمش به صحبت و خانمش هم که مثل اقاش خانم تحصیل کرده و با کمالاتی بود خیلی زود و بی مقدمه شروع کرد که گفتن که بعد از تولد پسرش خیلی فکر کرده که چی کار کنه ، چی کار نکنه که با مجموعهای با نام تدبر در قران اشنا شده.
خلاصه کلی حرف زد و کتابش نشون داد و اینقدر گفت تا منم کنجکاو شدم که این چیه که رقیه خانم اینقدر ازش حرف میزنه و مدام ذهنش تو مطالب و مفاهیمش غرق شده که حتی من میهمان رو هم غنیمت دیده تا درباره س حرف بزنه.
من گفتم من تو مشهد همچین جاهایی رو سراغ ندارم و .... اونم یه سری شماره گذاشت جلوم و گفت زنگ بزن و بپرس.
خلاصه این بود اغاز اشنایی من با تدبر در قران.
یه مدت خیلی جدی نبود برام ، ولی کم کم دلم رفت که برم دنبالش و زنگ زدم و پرسیدم و یه کانال مربوط به همین پیدا کردم و بالاخره قضیه برام جدی تر شد.
اما از بخت بد من وقتی بکی دوجلسه بیشتر نبود که تو جلساتش شرکت میکردم سر و کلهی این کرونا پیدا شد.
ولی تو جلسات انلاین ماه رمضان شرکت کردم و این بود شروع یه راه تازه برای من .